Tuesday, June 27, 2006

خواسته بودم كه تو بري
كه من بيام
.ندا باشه
خواستم كه خودم بخوام
خودم باشم
.شناخت
و خواستم كه اين زندگي كوفتي رو دو دستي بچسبم و حكمفرمايي كنم براي خودم.خواستم تو مال خودت باشي وندا رو هم بدي به من.هميشه همينو مي خواستم.هميشه واسه همين بود كه يهو مي زدم زير همه چيز و مي رفتم .اما تو كه اومدي خواستي كه نرم و نرفتم .خواست هام شدن خواست تو . و فراموش كردم كه ندا موندني نيست.ندا بايد بره.ندا توي "رفتن" ميشه خودش.مي شه همون نداي گهي كه "شناخت" نداره.تو اين ندا رو از اون ندا دور كردي.اما كارت رو خوب انجام ندادي.انقدر دور كردي كه عاقبت دلتنگي شو براي"نداي رفتن ها"فهميد. .اينقدرموندي كه "رفتن " اومد
.حالا بهترم
خوبم
در "رفتن" ام
.تا بياد
.واي فكر كنم اين همه آدم هر كدوم يه "عمر" بودن و من يه عالمه عمر رو ريختم دور و ازدست دادم
حالا فكر كنم ديگه وقتشه.وقتشه از "رفتن" برم.وقتشه ديگه اين شهر رو ديوارهاي بلند اتوبان نيايش و خونه
.خيابان دوم ايدون تواهواز و نيوسايد و نداي 9 مرداد رو فراموش كنم
لذت هاي متفاوت
آدم هاي روي آب
آدم هاي كوچك
لذت هاي ناچيز
. كنار "برنامه ريزي"كنار "خوش گذروني"با سبيل هاي از بنا گوش دررفته"programmin"وقت بودن كنار
.وقت يه رفتن بزرگ
وقت گذاشتن يه نقطه
.

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

akse in dokhtare ke in paeen ro mohash shakh gozashte cheghade shirine!

9:27 AM  
Anonymous Anonymous said...

neda khanoom sima kojast...chhera raft...chera nemiad...aslan vase chi raft...mishe pm bedin ke chi shode ID:life_is_beautiful_az_me

10:08 PM  

Post a Comment

<< Home